آن شب خطر ناک

آن شب خطر ناک

گروهى از قريش و اشراف مكه از قبايل مختلف در محل تشكيل جلسات مشورتى بزرگان مكه به نام دارالندة جمع شدند تا درباره خطرى كه از ناحيه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آنها را تهديد مى كرد بينديشند. در اثناء راه پير مرد خوش ظاهرى به آنها برخورد كرد كه در واقع همان شيطان بود از او پرسيدند: كيستى ؟ گفت : پيرمردى از اهل نجد. جلسه تشكيل يافت و درباره اينكه چگونه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم را به عنوان مانعى از سر راه بردارند گفتگو مى كردند يكى گفت او را از ميان خون بيرون كنيد تا از دست او راحت شويد، پيرمرد گفت اين هم درست نيست زيرا اگر اين كار را انجام دهيد به سراغ قبايل ديگر عرب مى رود و با گفتار شيرينش در آنها نفوذ مى كند، ابوجهل كه تا آن وقت ساكت بود به سخن آمد و گفت به نظر من از هر قبيله اى يك جوان شجاع و شمشير زن را انتخاب كنيد تا در فرصتى مناسب به طور دسته جمعى به محمد صلى الله عليه و آله و سلم حمله كنند و او را بكشند اين طور خون او در بين همه قبايل پخش مى شود و بنى هاشم نمى تواند به خونخواهى او قيام كند، پيرمرد نجدى خوشحال شد و گفت : به خداى راءى صحيح همين است نتيجتا همه ى با اين تصميم موافقت كردند.
جبرئيل فرود آمد و به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم گفت : تا شب را در بستر خود نخوابد، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم شبانه به سوى غار ثور حركت كرد و سفارش نمود على (عليه السلام ) در بستر او بخوابد تا كسانى كه خانه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را تحت نظر داشتند متوجه عدم حضور پيامبر نگردند. على (عليه السلام ) كه در آن موقع جوانى 23 ساله بود در بستر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم خوابيد هنگامى كه صبح شد و طبق نقشه ، جوانان قبائل مختلف جهت قتل پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به خانه ريختند، على (عليه السلام ) را در بستر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ديدند، صدا زدند پس محمد صلى الله عليه و آله و سلم كجاست ؟ حضرت امير (عليه السلام ) فرمود: نمى دانم . لذا با اين جانفشانى حضرت على (عليه السلام )، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از گرداب مرگ نجات يافت . 




موضوعات مرتبط: قسیم النار و الجنه
[ 21 / 1 / 1391 ] [ 9:43 ] [ سجاد ابراهیمی ]
[ ]